خوزستان | مدیر مرکز رسانه تبلیغات اسلامی استان ؛
سینمای جهان از شاهنامه فردوسی الهام میگیرد، اما در داخل شاهد توهین به این میراث سینمایی هستیم! در این مصاحبه به بررسی نقش سینماگران در پاسداری از میراث فردوسی و پاسخ به بیاحترامیهای اخیر میپردازیم.
به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی،شاهنامه فردوسی این حماسهٔ جاودان فارسی، نه تنها میراث فرهنگی ایران که سرمایهٔ ادبی جهان به شمار میرود. اخیراً با الهامگیری کارگردانان بزرگی از این اثر، نقش شاهنامه به عنوان منبعی برای خلق آثار هنری جهانی پررنگتر شده است؛ اما برخی حواشی همچون توهین به فردوسی، پرسشهایی را دربارهٔ چگونگی حفظ و معرفی این میراث برانگیخته است.
در این گفتوگو با حجتالاسلام میلاد امینی موحد،مدیر مرکز رسانه تبلیغات اسلامی خوزستان به بررسی ظرفیتهای شاهنامه برای اقتباسهای هنری، تحلیل ریشههای حواشی اخیر و نقش سینماگران در پاسداری از هویت فرهنگی میپردازیم.
ویژگیهای منحصر به فرد شاهنامه فردوسی که میتواند الهامبخش کارگردانان جهانی باشد چیست؟
شاهنامه فراتر از یک کتاب و متن ادبی است و جهانی بینی و هویتی عمیق را به مخاطب خود منتقل میکند. این اثر گرانقدر، ریشه در اعتقادات و فرهنگ غنی ایرانِ اسلامی دارد و روایتگر اسطورهها و تاریخ پرشکوه این سرزمین است.
شاهنامه سرشار از مفاهیم اخلاقی و یادکرد قهرمانانی است که با تمام توان و شکوه برای ایران، ایرانی و ارزشهای اسلامی مجاهدت کردند.
این روایت باشکوه با زبانی فاخر و ساختاری دراماتیک خلق شده و داستانهایی را در خود جای داده که بهراستی ظرفیت خلق فیلمها و انیمیشنهای متعدد و بینظیری را دارند.
آیا میتوان گفت اقتباس از اساطیر کهن، مانند شاهنامه میتواند به فیلمها عمق و جهانشمولی بیشتری ببخشد؟ نمونههای دیگر در سینمای جهان سراغ دارید؟
بله، قطعاً اساطیر، روایتهای بنیادین بشر هستند و اصطلاحا ریشه در ناخودآگاه جمعی ما دارند. زمانی که سینما به عنوان هنر هفتم از این اساطیر الهام میگیرد، در واقع باعث رشد و تعالی خود میشود و از فضای صرفاً سرگرمیساز خارج شده، به جهانی پر از فرهنگ، اعتقاد و معرفت وارد میشود که در نوع خود بینظیر است.
در واقع، اشاره به اساطیر در فیلمها نمونههای مختلفی داشته است. ما این فضا را بیشتر در فیلمهای سینمای شرق میبینیم. حتی هالیوود نیز اخیراً بسیار به سمت این اساطیر روی آورده؛ اساطیری که خودش فاقد آنهاست؛ بنابراین اغلب آنها را بازسازی میکند تا بتواند روایتگری کند و مردم را جذب کند.
باتوجه به قبح شکنی که اخیرا توسط یک بلاگر نسبت به فردوسی انجام شده است به نظر شما اینگونه اظهارنظرها بیشتر ناشی از چیست؟ ناآگاهی، خودنمایی یا یک جریان خاص؟
به گمانم چند عامل دست به دست هم داده تا یک بلاگر ایرانی به فردوسی این اسطورهٔ بیهمتای ایران جسارت کند.
نخست، ناآگاهی و بیاطلاعی از مقام والای این حکیم سخنور است. به نظر میرسد ایشون به درستی نمیداند در مورد چه کسی سخن میگوید. اگر عمق جایگاه رفیع فردوسی را میدانست، بیتردید با نهایت احترام و تکریم با او برخورد میکرد.
دوم، تمایل بیمارگونه به جلب توجه است. متأسفانه شاهد بلاگرهایی هستیم که برای جمعآوری لایک و کامنت، به هر اقدام زنندهای از جمله توهین، تحقیر و تخریب مقدسات و اسطورههای ملی روی میآورند و بدترین شکل ممکن آن استفاده از ناسزا گفتن و تخریب کردن های مقدسات و اسطوره ها و گاهی حتی به قلمروی ابتذال و مطالب مستهجن نیز وارد میشوند که روندی بهغایت نگرانکننده است.
و نکته سوم، تأثیرپذیری از جریانهای فکری معینی است که قصد تضعیف هویت فرهنگی ایران را دارند. یادمان باشد که فردوسی نماد هویت و زبان فارسی است و هرگونه بیاحترامی به او، در واقع توهین به میراث مشترک همهٔ ایرانیان و فارسیزبانان جهان محسوب میشود.
توهین آن بلاگر ایرانی به فردوسی، تنها یک بیاحترامی شخصی نیست؛ این عمل، جسارتی است در برابر تمام فارسیزبانان جهان. نباید فراموش کنیم که تاجیکها نیز فردوسی را از آن خود میدانند و بهدرستی یا نادرست، میکوشند تا او را به عنوان اسطورهٔ ملی خویش معرفی کنند. این در حالی است که ایران، با وجود تعلقِ تاریخیِ فردوسی به این سرزمین، هنوز شاهد چنین رویدادهای تأسفباری است.
به نظر شما چرا یک کارگردان غربی به سمت اساطیر ایرانی گرایش پیدا میکند، اما برخی افراد به خود اجازه توهین به این میراث را میدهند؟
باید گفت این یک تضاد و تناقض و طنزی تلخ است. گویی عظمت و جهانشمولی شاهنامه از دوردستها آشکارتر دیده میشود. غربیها خواهناخواه در پی کشف و الهام از میراث کهن بشری هستند و این میراث، بهحق، متعلق به ایران و تمدن ایرانی است. این همان طنز تلخِ روزگار ماست.
شاید یکی از دلایل این امر، «حجاب و مجاورت» باشد؛ ما به آنچه همواره در کنارمان است، کمتر توجه میکنیم. همانند ماهی که از نعمت آب غافل است، ما نیز که فردوسی از آنِ ماست، کمتر به او میپردازیم، کمتر میخوانیم، کمتر پژوهش میکنیم و کمتر ترویجش میدهیم. این بیتوجهی، بستر چنین رویدادهایی را فراهم میسازد.
باید گفت که اینگونه توهینها و بیتوجهیها، نشانهٔ فاصله گرفتن بلاگرها از ریشههای فرهنگی خویشتن است.
شاید این اتفاق، بهانهای باشد برای بازگشت به هویت اصیل خودمان؛ بازگشتی که البته باید از سوی بلاگرها و مردمِ علاقهمند به فردوسی و اسطورههای ایران رقم بخورد.
چند نوع آثار و فیلم های ساخته شده در ایران نیز الهام گرفته از آثار فردوسی وجود دارد؟
در خصوص آثاری که در ایران با الهام از فردوسی و شاهنامه خلق شدهاند، باید گفت آثار بسیاری از مجموعههای تلویزیونی مانند «رستم و سهراب» تا تولیدات گوناگون با محوریت داستان ضحاک و کاوه آهنگر برآمده از این چشمهٔ زلال هستند. اینها همگی گواهِ ظرفیت عظیمِ شاهنامه فردوسی است؛ گنجینهای که هنوز بخشهای بسیاری از آن دستنخورده باقی مانده است.
در مقابل چنین هجمههایی، وظیفه سینماگران و اهالی فرهنگ برای پاسداری از میراثی مانند شاهنامه چیست؟
به گمانم بهترین پاسخ، «آفرینش اثر» است: تولید آثار هنری، مستندهای پژوهشی، فیلمهای سینمایی، انیمیشنها، تئاترها و حتی بازیهای ویدیویی که بتوانند میراث فردوسی و شاهنامه را در تاریخ جاودانه کنند. اگر شاهنامه تنها در میان صفحات یک کتاب محبوس بماند، بهتدریج در دنیای پرزرق و برق امروز که نسل جدید آن را مدیریت میکند به فراموشی سپرده خواهد شد. ماندگاریِ واقعی آن در گروی پیوند زدنش با هنرهای نوین است.
به عنوان جمعبندی، اگر بخواهیم یک نکتهٔ کلیدی را بیان کنید، چه توصیهای دارید؟
در رابطه با نکته پایانی من فکر میکنم که محورهای محتوای شاهنامه و درونمایههای آن، در بنیاد خود پیوندی ناگسستنی با مفاهیم دینی دارند. هر اندازه که بتوانیم حتی در عرصهٔ تبلیغ دین از این گنجینهٔ بیهمتا بهره ببریم و مبلغان ما به شاهنامه و شاهنامهخوانی ارجاع دهند، به ماندگاری هرچه بیشتر این اثر جاودان کمک کردهایم. در پی آن، هویت ملی و هویت دینی ایرانِ اسلامی نیز هرچه بیشتر در هم خواهند تنید.
به باور من، شاهنامه میتواند الگویی موفق برای «ایرانِ فرهنگی» باشد؛ الگویی که در آن، فرهنگ غنی ایرانزمین با آموزههای ناب اسلام آمیخته میشود و انسان مسلمان ایرانی را به گونهای شایسته به جهان معرفی میکند.
1404/06/09